گنجور

 
عطار

پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد

در صف دردی‌کشان دردی‌کش و مردانه شد

بر بساط نیستی با کم‌زنان پاک‌باز

عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد

در میان بی‌خودانِ مست دردی نوش کرد

در زبان زاهدانِ بی‌خبر افسانه شد

آشنایی یافت با چیزی که نتوان داد شرح

وز همه کار جهان یکبارگی بیگانه شد

راست کان خورشید جانها برقع از رخ برگرفت

عقل چون خفاش گشت و روح چون پروانه شد

چون نشان گم کرد دل از سر او افتاد نیست

جان و دل در بی‌نشانی با فنا هم‌خانه شد

عشق آمد گفت خون تو بخواهم ریختن

دل که این بشنود حالی از پی شکرانه شد

چون دل عطار پر جوش آمد از سودای عشق

خون به سر بالا گرفت و چشم او پیمانه شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصر بخارایی

از خیال خوبرویان چشم ما بتخانه شد

وز غم زنجیر مویان عقل ما دیوانه شد

هیچ می‌دانی چرا سرگشته گردد آفتاب

زانکه او بر گرد شمع روی تو پروانه شد

نقطهٔ‌ خال تو را تا خط مشکین دایره است

[...]

جهان ملک خاتون

دلبرا مسکین دل من در غمت دیوانه شد

با غم هجران رویت روز و شب همخانه شد

در کنار ما نمی آید شبی سرو قدت

لاجرم در بحر غم جویای آن دردانه شد

آشنایی بود ما را در ازل با عشق تو

[...]

کلیم

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد

سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد

تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی

خانه از خورشید گرمی دید چون ویرانه شد

عیش در جانم غریبست ارچه ماند سالها

[...]

صائب تبریزی

هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد

طوطی بی طالع ما سبزه بیگانه شد

حلقه بیرون در گشتم حریم زلف را

استخوانم گرچه از زخم نمایان شانه شد

توتیا شد سنگ طفلان و جنون من بجاست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

تا لبت را میل سوی باده و پیمانه شد

باده چون پیمانه از شوق لبت دیوانه شد

دل چو افتاد از سر کویت جدا، شد هرزه‌گرد

عندلیب یک گلستان جغد صد ویرانه شد

بر گل و شمعم نظر در گلشن و محفل بس است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه