گنجور

 
عطار

درد دل من از حد و اندازه درگذشت

از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت

پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت

کارم ز جور حادثه از دست درگذشت

بر روی من چو بر جگر من نماند آب

بس سیل‌های خون که ز خون جگر گذشت

هر شب ز جور چرخ بلایی دگر رسید

هر دم ز روز عمر به دردی دگر گذشت

خواب و خورم نماند و گر قصه گویمت

زان غصه‌ها که بر من بی خواب و خور گذشت

اشکم به قعر سینهٔ ماهی فرو رسید

آهم از روی آینهٔ ماه درگذشت

در بر گرفت جان مرا تیر غم چنانک

پیکان به جان رسید وز جان تا به بر گذشت

بر جان من که رنج و بلایی ندیده بود

چندین بلا و رنج ز دردم بدر گذشت

بر عمر من اجل چو سحرگاه شام خورد

زان شام آفتاب من اندر سحر گذشت

عطار چون که سایهٔ عزت بر او نماند

چون سایه‌ای ز خواری خود در به در گذشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

جانا مپرس حال که کار از خبر گذشت

چون پای شد ز جای چه خیزد ز سر گذشت

آتش ز آب میرد و شد زنده تر بسی

تا آتش غم تو بر آب جگر گذشت

چندانکه برفراق تو شد آشنا دلم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
جهان ملک خاتون

دوشم چه بود بی رخت ای دوست سرگذشت

آب دو چشم در غم رویت ز سر گذشت

گفتی بگوی شرح غم حال خویشتن

ترسم ملول گردی از این باب سرگذشت

کان سرو جان شبی نخرامید سوی ما

[...]

قاسم انوار

دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت

از پا در اوفتادم و آبم ز سر گذشت

هر دل، که با وفای تو رفت از جهان برون

جان بخش و مشکبو چو نسیم سحر گذشت

بر طور عشق روی تو هر کس که بار یافت

[...]

صوفی محمد هروی

دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت

از پا در اوفتادم و آبم ز سرگذشت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
صائب تبریزی

امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت

این رشته با هزار گره زین گهر گذشت

چون موج دست در کمر بحر می کند

هر کس که چون حباب تواند ز سر گذشت

از سنگلاخ دهر دل شیشه بار من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه