گنجور

 
اسیری لاهیجی

تا آتش سودای تو در جان من افتاد

سیلاب غمت داد چو خاکم همه برباد

فریاد که هر دم بجفایی کشدم یار

وین طرفه که گوید که مکن ناله و فریاد

دارم ز غم و شادی کونین فراغت

تا گشت برویت دل غم دیده من شاد

داد از غم عشقت که بعشاق بلاکش

بی جرم نماید همه دم این همه بیداد

چشم توز بس خون که ز خلقان جهان ریخت

جلاد صفت گشت بمردم کشی استاد

زاهد چو گرفتار بهستی خود آمد

با عاشق جانباز نماید همه واداد

مردانه قدم هرکه نهد در ره عشقش

باید چو اسیری ز همه قید شد آزاد

 
 
 
قطران تبریزی

آباد بر این بر که و این طارم آباد

وز هر دو خداوند جهان کامروا باد

این برکه افروخته چون چشمه خورشید

وین طارم آراسته چون قبله نوشاد

با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد

دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد

ایزد همه آفاق تورا داد سراسر

حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد

معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد

تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد

یک شهر زن و مرد همی باز ندانند

فریاد من از خنده و بیداد تو از داد

آن روز که زلفین نگون تو بدیدند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ملک بدیدار تو چون باغ بگل شاد

عالم بوجود تو چو روح از جسد آباد

با رحمت تو دود سقر مروحه روح

با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد

از حزم تو پوشید زره قامت ماهی

[...]

کمال خجندی

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم

سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

گوید به رقیبان که فراموش کنیدش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه