گنجور

 
اسیری لاهیجی

آنکه پنهان دل ز مردم می برد پیداست کیست

پرده ناموس رندان میدرد پیداست کیست

انکه از ناز و تکبر سوی مشتاقان خویش

هرگز از چشم ترحم ننگرد پیداست کیست

دیدن رویش جهانی گر تمنا می کند

آنکه از نخل جمالش برخورد پیداست کیست

در بیابان فراقش عالمی سرگشته اند

زان میان آنکو بوصلش ره برد پیداست کیست

گر گرفتاران دام عشق اویند بیشمار

آنکسی کو عاشق خود بشمرد پیداست کیست

خلق قانع زو بنامی وانکه شهباز دلش

در هوای بی نشانی می پرد پیداست کیست

ای اسیری زندگی از چشمه حیوان مجو

کانکه آب لعل او جان پرورد پیداست کیست

 
sunny dark_mode