ما زآزادگان پادشهیم
پادشه را مقیم بارگهیم
ملک گیریم گرچه بی سپهیم
تاج بخشیم گرچه بی کلهیم
رشک بر ماه اوج اونبریم
ماکه با یوسفی چنین بچهیم
سود بر مه کلاه گوشه فقر
روشنی بخش آفتاب و مهیم
پیش ارباب صنعت اکسیریم
در نظرها اگر چه خاک رهیم
بر بساط جم است تکیه ما
گرچه بر باد داده دستگهیم
تو زاغماض عفو خود آگاه
ما بتقصیر خویشتن گوهیم
زده بر چهره آب مهر علی
گرچه زاعمال خویش روسیهیم
عشق آشفته گر گناه بود
ما بفتوای عشق بی گنهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آزادی و افتخار آزادگان است. شاعر به این نکته اشاره میکند که هرچند شرایط سختی دارند و ممکن است از نظر ظاهری شکست خورده به نظر برسند، اما در باطن و از نظر روحی، پادشاهان و بزرگوارند. آنها به عشق و محبت یوسف (نماد زیبایی و کمال) میبالند و خود را درخشانتر از آنچه که هستند میدانند. شاعر همچنین بر این نکته تأکید میکند که عشق، اگرچه ممکن است با عذاب و گناه مرتبط باشد، اما آنها در پی عشق بیگناهی هستند. در نهایت، احساسات عمیق و صداقت در هویت خود را بیان میکند و خود را همچنان با افتخار میبیند.
هوش مصنوعی: ما از آزادگان هستیم و به مانند پادشاهان، در بارگاه پادشاه مقیم هستیم.
هوش مصنوعی: اگرچه بدون نیرو و لشکر هستیم، اما همچنان سلطنت میکنیم و حتی بدون داشتن فرمانده، تاج و تخت را به دست میآوریم.
هوش مصنوعی: ما به ماه خود میبالیم و حسودی میکنیم، چرا که مانند یوسف زیبا و دلربا هستیم.
هوش مصنوعی: پوشیدن کلاه بر سر ماه، نشاندهندهی توجه به زیباییها و نعمتهای زندگی است که در سایهی فقر، نور و روشنی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ما در نظر دیگران ممکن است که در مقام و موقعیت پایینتری باشیم، اما در واقعیت نزد استاد صنعت خود، ارزش و اهمیت ویژهای داریم.
هوش مصنوعی: ما با قدرت و وسعتی که داریم، حتی اگر اوضاع ناپایدار باشد، همچنان متکی به موقعیت و جایگاهی هستیم که در آن قرار داریم.
هوش مصنوعی: تو از اشتباهات من خبر داری، اما من خودم را بخاطر آنها سرزنش میکنم.
هوش مصنوعی: گرچه بر چهرهٔ آب نشانِ پاکی و محبت علی وجود دارد، اما ما به خاطر اعمال خود، عمیقاً در خجالت و ننگ هستیم.
هوش مصنوعی: اگر عشق باعث سردرگمی و گناه شود، ما با استناد به عشق، بیگناه هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما که اجری تراش آن گرهیم
پند واگیر داهیان دهیم
گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتی نما و خاک رهیم
هوشیار حضور و مست غرور
[...]
به که بر خاک پاش تاج نهیم
بنده او شویم و باج دهیم
ما ز چشم تو مست یک نگهیم
بی خبر از خمار صبح گهیم
گر به باد فنا دهی ما را
سر مویت به عالمی ندهیم
حلقهدر گوش پیر میکدهایم
[...]
شافعان گناه خلق ولیک
خویشتن غرق لُجهٔ گنهیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.