به پاسخ گفت رامین دلازار
مکن ماها مرا چندین میازار
نه بس بود آنکه از پیشم براندی
نه بس آن تیر کم در دل نشاندی
نه بس چندین که آب من ببردی
نه بس چندین که ننگم برشمردی
مزن تیر جفا بر من ازین بیش
که کردی سربه سر جان و دلم ریش
چه رنج آید ازین بدتر به رویم
که تو گویی دریغست از تو کویم
چرا بخشایی از من رهگذاری
که این ایوان موبد نیست باری
سزد گر سنگدل خوانمت و دشمن
که راه شایگان بخشایی از من
گذار شهر و راه دشمن و دوست
ز یار خویش بخشودن نه نیکوست
نه تو گفتی خداوندان فرهنگ
بمانند آشتی را جای در جنگ
چرا تو آشتی در دل نداری
مگر چون ما سرشت از گل نداری
کنون گر تو نخواهی گشت خشنود
وفا رفت از میان و بودنی بود
مرا زیدر بباید رفت ناچار
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
ز دو زلفت مرا ده یادگاری
ز واشامه مرا ده غمگساری
یکی حلقه به من ده زان دو زنجیر
که گیرد جان برنا و دل پیر
مگر جانم شود رسته به بویت
چنان چون گشته تن خسته به کویت
مگر چون جان من یابد رهایی
ترا هم دل بگیرد در جدایی
شنیدهستم که شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: رامین دلازار در این شعر از رنج و درد ناشی از جدایی و بیوفایی میگوید. او به معشوقش خطاب میکند که دیگر نمیتواند بیشتر از این مورد آزار قرار بگیرد. او به یاد میآورد که چقدر از طرف معشوقش درد دیده و ننگ کشیده است و از او میخواهد که دیگر به او تیر جفا نراند. رامین به روابط و دوستیها اشاره میکند و بر این باور است که رها کردن یار هیچ ارزشی ندارد. او از معشوقش میخواهد یادگاری از خود به او دهد و امید دارد که با عطر او جانش زنده شود. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که سرنوشت و آینده نامشخص است و هیچکس نمیداند که روز بعد چه پیش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: رامین به او گفت: عزیز دل، مرا به این حال نیاور و اینقدر آزارم نده.
هوش مصنوعی: نه تنها این که من را از جلوی خود دور کردی کافی نبود، بلکه نیشت هم که به دل من زدی کم بود.
هوش مصنوعی: نه تنها به خاطر اینکه آبرویم را بردی، بلکه به خاطر اینکه بارها و بارها به سرزنشم پرداختهای.
هوش مصنوعی: دیگر بر من جفا نکن و بیشتر از این نزن، زیرا که جان و دل مرا به طور کامل رنجاندی و زخم زدی.
هوش مصنوعی: چه درد و رنجی میتواند بدتر از این باشد که تو بگویی افسوس باید از تو دوری کنم.
هوش مصنوعی: چرا بخشی از وجودم در مسیری است که اینجا جایگاه موبد نیست، به هر حال.
هوش مصنوعی: اگر تو را سنگدل و دشمن بخوانم، سزاوار است، زیرا که از من راهی نمیگذاری که به بزرگواران بپیوندم.
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که عبور از شهر و مسیرهایی که متعلق به دشمن و دوست است، و همچنین تسلیم شدن به کسی که به او علاقه داریم، کار درستی نیست.
هوش مصنوعی: نه تو به من گفتی که انسانهای بافرهنگ، در کنار جنگ و درگیری، باید همواره صلح و آشتی را حفظ کنند.
هوش مصنوعی: چرا در دل تو صلح و آرامش نیست؟ مگر این که مانند ما، از گل و لطافت روح برخوردار نیستی؟
هوش مصنوعی: اگر تو اکنون نخواهی راضی باشی، دیگر وفا و دوستی از بین رفته و چیزی هم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: باید از اینجا بروم، اما ناچار در اینجا ماندهام، بیدل، بیصبر و بییار.
هوش مصنوعی: از دو زلف تو برایم یادگاری بگذار و از بادهای که مینوشم به من آرامش بده.
هوش مصنوعی: برای من یک حلقه بیاور که از دو زنجیر ساخته شده است، چون این حلقه میتواند جان جوان را تسخیر کند و دل پیر را به تسخیر درآورد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است جانم با بوی تو آزاد شود، همانطور که تن خسته و خسته به کوی تو میرسد؟
هوش مصنوعی: آیا در جدایی، دل تو هم مانند دل من که در آن تنهایی میکشد، رهایی پیدا نخواهد کرد؟
هوش مصنوعی: شنیدهام که شب، در انتظار چیزی است و هیچکس نمیداند که فردا از آن چه به دنیا خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.