گنجور

 
انوری

ای خداوندی که از دریای دستت روزگار

آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند

گر سموم قهر تو بر بحر و کان یابد گذر

در این بیجاده و بیجادهٔ آن خون کند

ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد

شعلهٔ او فعل آب دجله و جیحون کند

کلک تو میزان حشر آمد که در بازار ملک

زشت و خوب از هم جدا و خیر و شر موزون کند

عقل را حیرت همی آید ز کلکت گاه‌گاه

کو به تنهایی همی ترتیب عالم چون کند

دانکه تشریف خداوند خراسان آیتیست

کز بزرگی نسخ آیتهای گوناگون کند

پاسبانش ز انبساط نسبت همسایگی

کسوت خود را شبی گر تحفهٔ گردون کند

از نشاط اینکه این تشریف خدمتگار اوست

در زمان دراعهٔ کحلی ز سر بیرون کند

گرنه این بودی روا بودی که در تشریف تو

آنکه روز عالمی ذکری همی میمون کند

از ولوع خویش بر مدح تو ناگه گفتمی

پایگاه کعبه را کسوت کجا افزون کند

شادبادی تا جهان صد سال دیگر بر درت

همچنین خدمت کند از جان همی کاکنون کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند

در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند

گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا

هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند

گوشوار شاخ را از لؤلؤ لالا کند

[...]

سلمان ساوجی

هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند

کز دل آخر چون جمالت روی گل بیرون کند

تا ببندد خواب نرگس تا گشاید کار گل

گاه مرغ افسانه خواند گاه باد افسون کند

از صبا روی صحاری خنده چون لیلی کند

[...]

صائب تبریزی

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند

گریه پا در رکابم شهر را هامون کند

دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست

سرو می پیچد به خود تا مصرعی موزون کند

دست لیلی را غرور حسن دارد در نگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند

شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟

دایه را پستان به ناخن می‌تراشد طفل عشق

تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند

آنکه می‌خواهد غمی بردارد از روی دلم

[...]

ابوالحسن فراهانی

حسبتالله به سست ای میر با من دوستی

چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند

تیغ گویند آلت قطع است و بخشیدی به من

دین نشد کز قطع پیوند توام ممنون کند

لیک جرم او چه باشد با چنین کندی که اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه