دل رفت و این بتر بر دلبر نمیرسم
کان میکنم ولیک به گوهر نمیرسم
درویش حال کرد غم عشق او مرا
زان در وصال یار توانگر نمیرسم
باغ وصال را به همه حالها درست
گمره شدم ز هجر بدان در نمیرسم
دارد وصال یار یکی پایهٔ بلند
آری مرا چه جرم بود بر نمیرسم
هجران یار هست مرا گر وصال نیست
با او بساختم چو به دیگر نمیرسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر از دلتنگی خود برای محبوب سخن میگوید و بیان میکند که با وجود تلاشهایش، به محبوب نمیرسد. او از غم عشق رنج میبرد و احساس میکند که به رغم تلاشش برای رسیدن به وصال، در نهایت به آن نمیرسد. شاعر به زیباییهای وصال اشاره میکند و میسازد با وضعیت هجران، اما در عین حال این جدایی را تحمل میکند. در کل، تعبیری از عشق و حسرت و دوری از معشوق است.
هوش مصنوعی: دل من رفته و حالا نمیتوانم به محبوبم نزدیک شوم. هر چند تلاش میکنم، اما به حقیقتی که میخواهم نمیرسم.
هوش مصنوعی: درویش از عشق او حال خوشی دارد، اما من به خاطر اینکه به وصال یار ثروتمند نرسیدهام، غمگینم.
هوش مصنوعی: در هر شرایطی که باشم، به خاطر دوری از معشوق در رسیدن به باغ وصال او ناکام و آشفته هستم.
هوش مصنوعی: دوباره با یارم ملاقات میکنم، اما چرا باید به خاطر این آرزو، مورد سرزنش قرار بگیرم؟
هوش مصنوعی: فراق و دوری یار برای من سخت است، حتی اگر نتوانم به وصال او برسم. به همین دلیل، با این حالت کنار آمدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.