گنجور

 
امیر معزی

ای ساقی نو آیین پیش آر جام زرین

می ده به دست سلطان بر یاد فتح غزنین

گر چیره شد سلیمان یک چند بر شیاطین

امروز شاه سنجر شد چیره بر سلاطین

پیلان شدند خسته خصمان شدند غمگین

خصمان ز درد و حسرت پیلان به تیغ و زوبین

درهم شدند لشکر برهم زدند همگین

آن تاج‌های زرین و آن تخت‌های سیمین

دشمن به کوه و صحرا مسکن گرفت مسکین

از خار کرد بستر وز خاک کرد بالین

شد ملک حون ترازو فرمان شاه‌ ساهین

شد خصم چون‌کبوتر شمشیر شاه‌ شاهین

از سروران ماضی از خسروان پیشین

در هند و زابلستان فتحی‌ که‌ کرد چونین

تا کی زکار خسرو وز روزگار شیرین

وز سرگذشت بیژن وز داستان گرگین

چون هست فتح سلطان تاریخ دولت و دین

اخبار او همی خوان واثار او همی بین

فتحش رسید امسال از هند تا در چین

عدلش رسد دگر سال از روم تا فلسطین

از ما ثناست او را وز کردگار تلقین

وز ما دعاست او را وز روزگار آمین

بادا همیشه خرم برکف شراب نوشین

گاهی به مرو شهجان‌ گاهی به بلخ بامین

 
 
 
ناصرخسرو

از کین بت‌پرستان در هند و چین و ماچین

پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پر چین

باید همیت نا گه یک تاختن بر ایشان

تا زان سگان به شمشیر از دل برون کنی کین

هر شب ز درد و کینه تا روز برنیاید

[...]

قطران تبریزی

بر گرد مه ز عنبر ما هم زده سماطین

چندین هزار خوبی پنهان بزیر زلفین

فرزین زلفگان را بر رخ تو بند کردی

تا رایگان دلم را شه رخ زدی بفرزین

غمگین دلم ز وصلت گردد هماره شادان

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین

زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین

برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل

بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین

یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را

[...]

کمال خجندی

داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین

بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین

غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم

عاشق کشیست چشمت بیدین ولی چه بیدین

از ماه رنگ گیرد هر چیز و اشک ما هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه