گنجور

 
امیر معزی

این روزگار فرخ وین موسم همایون

بر تاج دین و دنیا فرخده‌باد و میمون

خاتون باک‌سیرت کاندر سرای دولت

هرگز بزرگتر زو ننشست هیچ خاتون

هست از همه بزرگان در شرق و غرب عالم

با دولتی دگرسان با حشمتی دگرگون

با قدر او ز گردون کس را سخن نشاید

زیرا که هست گردون در پیش قدر او دون

اقبال او رسیدست از روم تا به توران

فرمان او رسیدست از نیل تا به سیحون

بر رسم و سیرت او مفتون شدست دنیا

تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون

چونانکه شاه سنجر نازد ز طلعت او

اسفندیار نازید از طلعت کتایون

سعی و عنایت او اندر عراق و غزنین

کردست خسروان را دلها به شکر مرهون

از حسن اعتقادش شد شهریار عادل

در ملک چون سکندر در فتح چون فریدون

چون در عراق سلطان لشکر کشید و پیلان

گفتی‌گرفت عالم سیل فرات و جیحون

از جوش و توش لشکر چون شهرگشت صحرا

وزلون و شکل پیلان چون کوه گشت هامون

پیش مصاف خصمان از بهر فتح سلطان

وهم دعای او شد بهتر ز حرز و افسون

از دشمنان ملعون شد رزمگاه خالی

چون حمله برد سلطان بر دشمنان ملعون

گر مهر و رحمت او اندر میان نبودی

بسیار سوختی دل بسیار ریختی خون

پیغام و نامهٔ او گر در میان نبودی

ناآمد از سپاهان محمود شاه بیرون

با کام هر دو سلطان سازنده‌ گشت اختر

وز صلح هر دو خسرو نازنده گشت‌گردون

کردند سجده میران در پیش بارگاهش

تا قد چون الف‌شان چفتیده گشت چون نون

هرگز چو شاه سنجر شاهی دگر نباشد

پاینده باد ملکش تا جاودان هم‌ایدون

در شاهی و خلافت نازند تا قیامت

سلجوقیان ز سنجر عباسیان ز مأمون

ای تاج دین و دنیا جز خیر نیست‌‌ کارت

کاری‌که تو سگالی باشد به خیر مقرون

از بهر نام نیکوگر در عرب زبیده

خیرات کرد بی‌ حد در روزگار هارون

آن خیرها که او کرد از بهر نام نیکو

خیر تو در خراسان نیکوتر آمد اکنون

چونانکه تو به دولت افزونی از زبیده

خیر تو در زمانه از خیر اوست افزون

از بهر زیور تو وز بهر مرکبانت

خیزد ز کوه و دریا یاقوت و در مکنون

در خاک همچو قارون رفتند دشمنانت

نشگفت اگر برآری از خاک گنج قارون

چون روز عید باشد فرخنده سال و ماهت

تا سال و ماه باشد یارت خدای بی‌چون

شاید که از طبیبان معجون دل نخواهی

دل را ز فضل یزدان سازی همیشه معجون

از جود تو معزی بی‌وزن یافت نعمت

هرگه که در مدیحت یک بیت گفت موزون

تا باغ در بهاران خندد چو روی لیلی

تا ابر در زمستان گرید چو چشم مجنون

بادی ز شاه عالم خندان و شاد و خرم

بدخواه هر دو دایم‌ گریان و زار و محزون

از دولت مساعد فال ولیت فرخ

وز دهر نامساعد بخت عدوت وارون

کارت همه ستوده رسمت همه گزیده

روزت همه مبارک عیدت همه همایون

 
 
 
قطران تبریزی

ای برکه مبارک این بزمگاه میمون

فرخنده باد دائم بر شاه افریدون

تمثالها بدو بر مانند روی لیلی

فواره ها بدو در مانند چشم مجنون

چونان کز آب خیزد فواره ها بدو در

[...]

امیر معزی

جشنی‌ است بس مبارک عیدی‌ است بس همایون

بر شهریار گیتی فرخنده باد و میمون

شاهی که طلعت او هر روز بندگان را

عیدی بود مبارک جشنی بود همایون

آنجا که هست ‌کامش باکام اوست دولت

[...]

سلمان ساوجی

این وصلت مبارک وین مجلس همایون

بر پادشاه عالم فرخنده باد ومیمون

شاهی که باز چترش هر گه که پر گشاید

طاوس چرخش آید در سهیه یهمهیون

فر مانروای عالم مقصود نسل آدم

[...]

سحاب اصفهانی

فرمانروای گردون رفعت علی نقی خان

کایوان همت اوست برتر ز سقف گردون

آن سرور فریدون شوکت که نعل اسبش

زیبد اگر زند طعن بر افسر فریدون

از رشک مه رایش در جیب دست موسی

[...]

ادیب الممالک

خمر جنون و مستی ریزد بجام فرعون

تا خویش را شمارد از جهل خالق الکون

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه