رسید عید و ز قندیل نار داد به جام
ز جام نور به قندیل داد ماه تمام
هلال عید کلید همان دَرَست مگر
که قفل گشت بر آن در هلال ماه تمام
دَرِ بساط دگر باره چرخ بازگشاد
شکست شیشهٔ خاص و درید پردهٔ عام
کنون به جام غم انجام میکند آغاز
که عید را آغازست و روزه را انجام
کنون به میکده باشد ز شام تا گه صبح
هر آنکه بود به مسجد زصبح تاگه شام
کنون به رود و سرود اقتدا کند هر دو
هر آن کهکرد همی هر شب اقتدا به امام
من آنکسمکه بهکنجی نشستم وکردم
مهی تمام صبوری ز روی ماه تمام
زبهر حرمت و تعظیم شرع دانستم
نماز و روزه حلال و کنار و بوسه حرام
گشاده بود زبانم بهنام و ذکر خدای
اگرچه بسته دهان بودم از شراب و طعام
وگرچه بود کف من تهی زآب کروم
تهی نبود دل من ز مدح صدر کرام
سدید دین سَرِاشراف دهر مُشْرِف ملک
وجیه دولتْ شمس شرفْ جمالِ انام
پناه و پیشرو دودهٔ ظهیر که هست
چو یار غار و چو خیرالبشر به کنیت و نام
سر سپهر برین در لگام دولت اوست
سپهر توسن از این روی نرم باشد و رام
مُنّزه استگه جود طبع او ز ملال
مقدس است گه شکر عقل او ز مَلام
هزار حادثه زایل کند به یک تدبیر
هزار فایده حاصل کند بهٔک پیغام
گه رضا و سَخَط گر کند مبالغتی
ظلام نور شود در جهان و نور ظلام
چو برنهد گه بخشش قلم به خط و دوات
چو بر کشد گه کوشش حُسام را ز نیام
سر نیاز کند پست همچو قَد قلم
لب حسود کند نیلگون چو روی حُسام
اگر مَجَسَّم گردد ضیای همت او
بهپای او نرسد فَیْلَسوف را اوهام
هوای اوست همیشه به همت عالی
بود بههمت عالی هوای مرد همام
برو به بلخ و سرایش ببین اگر خواهی
نشان قبهٔ کسری به قُبَّهٔالاسلام
به صحن او بگذر کز بهشت دارد بوم
به سقف او بنگر کز بهشت دارد بام
سپهر بیند هر که اندر او گمارد جسم
بهشت یابد هر کاندرو گذارد گام
هر آن که هست به بلخ و هر آن که هست ایدر
خجسته بادش و میمون و فرخ و پدرام
آیا ز گوهر پیغمبری که تا محشر
بهکعبه از شرف او گرفت قدر مقام
جو ایزد از گهر او نمود نور تو را
سلیم گشت بر او نار و برد گشت سلام
ندای بخت تو گر بشنوند زیر زمین
گذشتگان کهن گشته از اولوالاحکام
برآورند سر از خاک از هر اقلیمی
بهسر دوند سوی خدمت تو چون اقلام
زکین و حقد تو ماند به تیر زهرآلود
تن عدوی تو را در میان مغز عظام
بهجای مغز چو اندر عظام دارد تیر
بهجای خوی همه خون آیدش همی ز مسام
مخالفان تو را از چهار گوهر هست
چهار طبع مقیم و چهار چیز مدام
ز نار گرمی مغز و ز باد سردی دم
ز آب ترّی چشم و زخاک خشکی کام
اگر همیشه زمام زمان به دست قضاست
قضا تویی که زمان را به دست توست زمام
تویی که اهل زمان را به دست و شکر تو هست
هم ابتدای کتاب و هم افتتاح کلام
شمار مدت عمر تو تا به روز شمار
درست شد ز نجوم و فراست و اعلام
اگرچه رای قوام از جهان شدست برون
ز رای توست همه کارها گرفته قوام
وگرچه هست کنون بینظام کار عراق
گرفت کار خراسان به همت تو نظام
خجسته همت تو آفتاب را ماند
که روزگار همی نور ازو ستاند وام
اگر تو پرسی از روزگار نشناسند
که آفتاب کدام است و رایت تو کدام
مگر ستاره ی سَعدست کلک در کف تو
که هست در حرکاتش زمانه را آرام
سزاست درکف راد تو کلک درافشان
چنانکه در کف میر تو تیغ خونآشام
دل امیر تو در دام شکر توست شکار
شکار دل بود آری چو شکر باشد دام
رسید عید همایون و رایت میمون
رسید فتح یمینالملوک را هنگام
گشاده شد علم عید وگشت عزالدین
علامت ظفر و فتح بر سر اعلام
مظفرند ازین جنگ زانکه در سفرش
قوام ملت و شرع است تا به روز قیام
ایا ستوده کریمی که از سیاست تو
موشح است بهدر دانه گردن ایام
به خدمت تو رسیدن فریضه دانم من
ز بهر آنکه رسیدم به خدمت تو بهکام
سزدکه آیم وآرم مدیح تو هرروز
از آن نیایم و نارم که ترسم از ابرام
اگرچه هست خطاب من از ملوک امیر
تورا بهطوع رهی گشتم و به طبع غلام
حروف مدح تو گوهر شدست در دهنم
بدان صفت که شود در صدف سرشک غمام
چو راست کردهٔ انعام توست مرسومم
روامدار که نقصان رود در آن انعام
رضا مده که سود خام کار پختهٔ من
که هرچه پخته شود زان سپس نگردد خام
همیشه تا به فلک بر قِران اجرام است
چنانکجا به زمین بر تولد اجسام
فتاده باد بر اجسام سایهٔ کرمت
نهاده همت تو پای بر سر اجرام
لباس عمر تو نو باد در جهان کهن
طراز او ز بقا باد و نقش او ز دوام
تورا همیشه بهسوی چهار چیز دودست
به دفتر و قلم و جام و زلف غالیه فام
تو خوش نشسته و پیش تو ایستاده بتی
به چشم و چهره چو بادام و گلشن بادام
خجسته عید تو و روزهٔ توکرده قبول
خدای عزوجل ذوالجلال والاکرام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به جشن عید و زیباییهای آن اشاره دارد. شاعر با اشاره به قندیلها و نور ماه، آغاز عید و پایان روزه را جشن میگیرد. او به میکده و لذتهای آن اشاره میکند و به کسانی که در مسجد روزه میگیرند، احترام میگذارد. شاعر خود را در گوشهای اندیشمند معرفی میکند که به ارزشهای دینی و حلال و حرام واقف است.
در ادامه، او به شخصیتهای بزرگ تاریخ، مخصوصاً افرادی که به خدمات دینی و سیاسی مشغولند، ارج مینهد و از آنها به عنوان الگو یاد میکند. شاعر به قدرت و همت آن فرد اشاره میکند که همواره حامی دین و جامعه است و به موفقیت و سعادت مردم اهمیت میدهد.
شعر به زیباییهای زندگی و شکرگزاری از نعمتهای الهی میپردازد و به شادی و امید در روزهای عید تأکید میکند. در پایان، شاعر احساسات خود را در مدح شخصیت مورد نظر ابراز میکند و به دعا و طلب خیر و برکت برای او و جامعه میپردازد.
هوش مصنوعی: عید فرارسید و چراغ روشنایی در دلها زنده شد. از جام نور، به چراغ روشنایی تابید و ماه کامل در آسمان درخشید.
هوش مصنوعی: هلال عید نشاندهنده آغاز زمان جشن و شادمانی است، مگر اینکه با ورود ماه کامل، آن جشن به تأخیر و قفل شدن افتد.
هوش مصنوعی: چرخ زندگی دوباره به کار افتاد و شیشهٔ منحصر به فردی شکست و پردهٔ عمومی نیز پاره شد.
هوش مصنوعی: اکنون در لیوان غم، نتیجهای به پایان میرسد که عید آغاز شده و روزه به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: هماکنون در میکده بمان تا صبح، هر کسی که از صبح تا شام در مسجد بوده است.
هوش مصنوعی: حالا همگان به رود و سرود پیوستهاند، هر کس که هر شب به امام اقتدا کرده است.
هوش مصنوعی: من شخصی هستم که در گوشهای نشستهام و با تمام صبوری، زیبایی و آرامش را تماشا میکنم.
هوش مصنوعی: برای احترام و بزرگداشت قوانین دین، فهمیدم که نماز و روزه حلال است، اما در کنار آن، بوسه و عشق ورزیدن ناپسند و غیرمجاز است.
هوش مصنوعی: زبانم به ذکر و نام خدا آزاد بود، هرچند که به خاطر شراب و غذا دهانم بسته بود.
هوش مصنوعی: هرچند که دست من خالی از آب است، اما دل من از ستایش بزرگواران خالی نیست.
هوش مصنوعی: سدید دین، دینی است که در سر و ریشههای آن، بزرگان و اشراف زمانه را میبیند و در سایه آن، کشور و ملتی با شخصیت و با شرافت شکل میگیرد. نور و زیبایی این دین، مانند خورشید بر تمامی انسانها میتابد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که در سختیها و مشکلات بهعنوان پناه و راهنمای دیگران شناخته میشود. او همچون یار وفادار در غار و نیکوترین انسانها در میان مردم حضور دارد، با نام و لقب خاص خود، معرفت و عظمتش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسمان و دنیای بالا تحت کنترل و سلطهی قدرت و فرمانروایی اوست. به همین خاطر، زندگی و شرایط در این دنیا به آرامی و نرمی پیش میرود.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگیهای مثبت و والای شخصیت فردی میپردازد. به این معنی که generosity یا بخشندگی او به دور از هر نوع خست و دلسردی است و از آن پاک و مقدس میباشد. همچنین، عقل و خرد او به قدری باارزش و زیباست که تحت تأثیر انتقادها و ملامتها قرار نمیگیرد. به عبارت دیگر، ویژگیهای خوب او از هر نوع آلودگی و نقصان مصون هستند.
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و چالشها را میتوان با یک تدبیر صحیح رفع کرد و از آن سو، یک پیام میتواند منجر به به دست آمدن فواید زیاد شود.
هوش مصنوعی: هرگاه خداوند بخواهد که بندگانش را خوشنود کند یا خشمگین، این تغییرات میتواند به قدری بزرگ باشد که موجب تاریکی نور و روشنایی تاریکی در دنیا شود.
هوش مصنوعی: هنگامی که قلم برای نوشتن و بخشش آماده میشود و دوات را به دست میگیرد، همچنین زمانی که تلاش و کوشش نشان داده میشود، شمشیر نیز از نیام خارج میگردد.
هوش مصنوعی: سر به خاک میگذارد و خود را در برابر قدرت و بزرگی میفروشد، مانند رنگ نیکویی که حسودان را به حسد وا میدارد.
هوش مصنوعی: اگر نور همت او به صورت جسم درآید، هرگز به پای او نخواهد رسید، حتی خیالهای فیلسوفان نیز نمیتوانند به آن دست یابند.
هوش مصنوعی: محبت و توجه او همیشه همراه با ارادهای بلند و نیکو بوده است، و ارادهی نیکو بهطور طبیعی به مردان بزرگ و با فضیلت میرسد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نشانهای از شکوه و عظمت دورهٔ گذشته را ببینی، به بلخ برو و آنجا خانهای را که میبینی، بگذار جای قبهٔ کسری و قبهٔ اسلام.
هوش مصنوعی: به درگاه او برو که آنجا بهشتی است و خانهاش را ببین که همچون بهشت زیبا و دلنواز است.
هوش مصنوعی: هر کس که در این دنیا تلاش کند و به سوی هدفهای بلند قدم بردارد، به نعمتها و خوشبختیهای زیادی دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: هر کسی که در بلخ است و هر کسی که در اینجا حضور دارد، برایشان آرزوی خوشبختی، شادکامی و خوشی میکنم.
هوش مصنوعی: آیا از ارزش و مقام پیامبری که تا قیامت به خاطر احترامش، کعبه در جایگاه او قرار گرفته، خبری داری؟
هوش مصنوعی: خداوند با نور وجود خود، تو را روشن ساخته است و به همین دلیل، آتش بر او حاکم شده و سلامتی و آرامش را برایش به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: اگر شانس و مقدر تو را بشنوند، زیر زمین کسانی که از گذشتههای دور زندگی کردهاند و دارای قدرت و دانایی بودهاند، چه واکنشی خواهند داشت؟
هوش مصنوعی: از هر منطقهای افرادی برمیخیزند و به سمت خدمت تو میشتابند، مانند نوشتهها و مطالبی که آماده شدهاند.
هوش مصنوعی: نقش کینه و حسد تو مانند تیر زهرآلودی در بدن دشمنت باقی مانده است، تا آن را به عمق وجودش نفوذ کند.
هوش مصنوعی: به جای اینکه مغز در سر باشد، تیر در بدنش فرو رفته است و به جای اینکه ذاتش پُر از خوی و ویژگیهای انسانی باشد، همهاش خون از منافذش میریزد.
هوش مصنوعی: مخالفان تو از چهار ویژگی برخوردارند که هر یک به نوعی ثابت و دائمی هستند.
هوش مصنوعی: از گرمای آتش مغز گرم میشود و از باد سرد، تنفس غنی و خنک به وجود میآید. از آب، رطوبت چشمها به دست میآید و از خاک، خشکی به کام میرسد.
هوش مصنوعی: اگر همیشه سرنوشت و تقدیر بر همه چیز حاکم است، تو خود آن سرنوشتی هستی که زمان را تحت کنترل داری.
هوش مصنوعی: تو هستی که زمان و هر چیزی که در آن است به واسطه تو وجود دارد و تو هم آغاز کتاب و هم شروع سخن هستی.
هوش مصنوعی: مدت عمر تو به طور دقیق و با استفاده از علم نجوم و دانشهای دیگر محاسبه شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه عقل و تفکر قوام از جهان خارج شده، اما همه کارها به دست رأی تو جریان دارد و تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: اگرچه اوضاع عراق در حال حاضر آشفته است، اما به همت تو، کار خراسان سامان یافته است.
هوش مصنوعی: همت و اراده تو همچون آفتاب است که بر زندگی روشنایی میافکند و روزگار نیز از آن نور بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر از روزگار بپرسی، دیگران نمیتوانند بگویند که آفتاب واقعی کدام است و نماد تو چیست.
هوش مصنوعی: آیا در دست تو ستاره خوشبختی است که حرکاتت توانسته زمان را آرام کند؟
هوش مصنوعی: شایسته است که در دستان رزمآور تو، قلمی درخشان باشد، همانطور که در دستان پادشاه، شمشیری خطرناک وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل امیر تحت تاثیر شیرینی تو گرفتار شده است. واقعاً وقتی دل از شیرینی پر باشد، درست مانند دام، انسان را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: عید بزرگ و خوشایندی فرا رسید و پرچم پیروزی بر افراشته شد، زمانی برای فتح و موفقیت شاهان است.
هوش مصنوعی: پرچم عید برافراشته شد و نشان عزالدین به عنوان نماد پیروزی و موفقیت بر فراز قرار گرفت.
هوش مصنوعی: مظفران از این مبارزه برمیخورند، زیرا در سفرشان ثبات ملت و قوانین اسلام است تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: آیا تو آن کریم ستودهای که به خاطر سیاست تو، روزگار مانند مروارید در گردن زمان درخشیده است؟
هوش مصنوعی: من خدمت کردن به تو را یک وظیفه میدانم، زیرا به خاطر تو به اینجا آمدهام و این کار برای من باعث خوشحالی است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال من اگر هر روز به ستایش تو بیایم، اما نمیآیم و نمیگویم، چون از پافشاریام میترسم.
هوش مصنوعی: اگرچه من خطابم به بزرگان و ملوک است، اما به خاطر تو با کمال میل و عشق در این مسیر گام برداشتم و به مانند یک خدمتکار و غلام از تو پیروی میکنم.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو مانند جواهراتی است که در دهانم قرار دارد، به این خاطر که با ویژگی تو همانند مرواریدی میدرخشد که در صدف غم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: اگر نعمتها و بخششهای تو به درستی و به طور صحیحی در نظر گرفته شود، من نیز به عنوان کسی که این نعمتها را دریافت میکند، باید در حفظ و نگهداری آنها کوشا باشم و کمبودی در این نعمتها پیش نیاید.
هوش مصنوعی: به من رضایت نده که نتیجهٔ ناچیز و ناپختهٔ تلاشهای من، از کارهای پختهام میکاهد؛ چون هر چیزی که به درستی پخته شود، دیگر هرگز ناپخته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: همیشه به سمت آسمان ارتباط اجرام وجود دارد، همانطور که در زمین نیز برای به وجود آمدن اجسام پیوندهای خاصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: باد به اجسام افتاده و سایهی کرامت تو بر آنها قرار گرفته، در حالی که اراده و تلاش تو بر زمین و اجسام فرمان روایی میکند.
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند لباسی نو در دنیای قدیمی است که نشانههای آن از بقا و دوام به یادگار ماندهاند.
هوش مصنوعی: تو همیشه به چهار چیز متمایل هستی: قلم و دفتر برای نوشتن، جام برای نوشیدن و زلفهای زیبا و خوشرنگ.
هوش مصنوعی: تو به آرامی نشستهای و در مقابل تو، مجسمهای ایستاده است که چهرهاش مانند بادام و گلهایش زیباست.
هوش مصنوعی: این روز مبارک و عید تو و روزهات مورد پذیرش خداوند بزرگ و باعظمت قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.