گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیر معزی

برآمد ساج‌گون ابری ز روی ساج‌گون دریا

بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا

چو پیوندد به هم‌ گویی‌ که در دشت است سیمابی

چو از هم بگسلد گویی مگر کشتی است در دریا

گهی چون‌ خرمن‌ مشک‌ است بر پیروزه‌ گون مَفرَش

گهی چون تودهٔ ریگ است بر زنگارگون صحرا

گهی چون شاخ نیلوفر میان باغ پُر نرگس

گهی چون تلّ خاکستر فراز کوه پر مینا

گهی کافور بار آید چه بر کوه و چه بر هامون

گهی لؤلؤ فشان آید چه بر خار و چه بر خارا

گه لؤلؤ پراگندن بود چون عاملی حایر

گه ‌کافور پاشیدن بود چون عاقلی شیدا

ازو هر ساعتی جیحون شود پر تختهٔ نقره

وزو هر ساعتی دریا شود پر لُؤلُؤ لالا

چو بگراید سوی بالا برآرد گوهر از پستی

چو باز آید سوی پستی فشاند گوهر از بالا

گهی با خاک در بیعت‌ گهی با باد در کشتی

گهی با آب در صحبت، گهی با آتش ا‌َنْدَروا

کجا خورشید رخشان را بپوشد زیر دامن در

بدان ماندکه اهریمن همی پوشد ید بیضا

چو نور چشمهٔ خورشید زیر او برون تابد

تو گویی نور قندیل است زیر جامهٔ ترسا

نماید تیره و‌ گریان ز بیم باد نوروزی

چو چشمِ دشمنِ دولت ز بیم خواجه والا

عمید دولت عالیّ و جمشید قوی دولت

هنرمندی کزو نازند اصل آدم و حوا

سخا بر دست او مفتون چو بر لیلی بود مجنون

سخن بر لفظِ او عاشق چو بر وامق بود عَذرا

نه‌گردون ‌است ‌و در رفعت چو گردون ‌است بی‌آفت

نه یزدان است و در قدرت چو یزدان است بی همتا

چنو اسرار او روشن چنو آثار او نیکو

چنو گفتارِ او شیرین چنو کردارِ او زیبا

نهد تدبیر او ‌دایم قدم بر تارک ‌کیوان

نهد فرمانِ او دایم عَلَم بر عالمِ بالا

به ‌جنب دست او دریا نماید خاک بی‌بخشش

به جنبِ رای او گردون نماید تنگ بی پهنا

ز اعیان برگزید او را به جود و همت عالی

خداوند همه شاهان معزّالدّین و الدّنیا

صفاهان گشت ازو خرّم چو باغ از فرّ فروردین

کنون خرمای بی‌خارست و باشد خار با خرما

نه هر والی چو او باشد، به ‌کف کافی، به دل عادل

نه هر بیتی بود کعبه نه هر طوری بود سینا

جوانمردا جوانبختا به تدبیر و خردمندی

همان کردی تو با دشمن که ذُوالقَرنَین با دارا

تویی شایستهٔ دولت چو سر را روح نفسانی

تویی بایستهٔ ملت چو دل را نقطه سودا

مراد جزئی و کلی تویی در سیرت و سامان

وجود عِلوی و سِفلی تویی در صورت و سیما

بداندیشان تو هستند از چنگ قضا خسته

همه پالوده و حیران به بیغوله درون رسوا

به چشم اندر همه سوزن، به‌حلق اندر همه نشتر

به مغز اندر همه ‌گرمی، به قلب اندر همه سرما

الا یا مهتر مقبل عمید مشتری طالع

عطارد پیش تو خواهد که بنشیند به ‌استیفا

حکیم حضرت سلطان چو پیش تو شود حاضر

جواز بخت او باشد فراز فرقد و جوزا

چو ‌دیدار تو را بیند معزی پور برهانی

ز بهر دیدنت خواهد همیشه دیده بینا

مدیح و آفرین تو همی تابد ز دیوانش

چنان کز گنبد گردون بتابد زهرهٔ زهرا

همیشه تا که سیسنبر بود در ساحت بستان

همیشه تاکه ‌کاهر‌با بود در صخرهٔ صمّا

سر مداح تو بادا به سبزی همچو سیسنبر

رخ بدخواه تو بادا به زردی همچو کاهر‌با

ز یزدان عمر تو باقی ز سلطان بخت تو عالی

ز دی امروز تو خوشتر ز امروز توبه فردا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده

چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون

[...]

ناصرخسرو

خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا

نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها

چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو

که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا

همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق

[...]

ازرقی هروی

چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا

زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟

چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی

چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا

گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون

[...]

قطران تبریزی

بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا

بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا

ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا

که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا

ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا

نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا

چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه

ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا

گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه