گنجور

 
عمعق بخاری

هزاران قبّه‌ی عالی ، کشیده سر به ابر اندر

که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا

چو گرگ ظلم را کشتی بزور بازوی عدلت

زانبوهی شده صحرای اقلیم تو چون کمرا

یکی دبه در افگندی بزیر پای اشتربان

یکی بر چهره مالیدی مهار ماده ما را

 
sunny dark_mode