بروزگار خودم بعد از این امید نماند
که گشت عودمن از گشت روزگار چوبید
سپید چشم و سیه فام میگذارم عمر
ز دستکاری شاه سیاه و صبح سفید
کلاه دولت من چون بیوفتاد از سر
زمانه، خاک فشان گو بر افسر جمشید
جوین بیوه زنان چون خورم که همت من
ورای قرصه ماه است و گرده خورشید
مرا به خنجر بهرام بر نیاید کام
کنون نیاز چه دارم به بربط ناهید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناامیدی و سختیهای زندگی صحبت میکند. او اشاره میکند که امیدی به بهبود وضعیتش ندارد و از درد و رنج روزگار گلایه دارد. با توصیفاتی مانند "سپید چشم و سیه فام" و "کلاه دولت من چون بیوفتاد از سر" به وضعیتی اشاره میکند که زندگیاش از دست رفته و دیگر نمیتواند بر مشکلات غلبه کند. همچنین به شکست و ناکامیهایی که تجربه کرده و عدم نیازش به شادی و لذتهای زندگی (مانند موسیقی) اشاره میکند. در نهایت، حس درماندگی و یأس او به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: در زندگی خودم دیگر امیدی باقی نمانده است، زیرا که در پی گذر زمان و سختیها دچار تغییر و ناامیدی شدهام.
هوش مصنوعی: من عمرم را که تحت تأثیر قدرت و سختیهای زندگی قرار گرفته، به سوگند و چشمان روشنی که برایم میسازد، میسپارم.
هوش مصنوعی: وقتی که کلاه دولت من از سر افتاد و از دست رفت، به زمانه بگو که بر تاج جمشید خاک بپاشد.
هوش مصنوعی: من به مانند بیوهزنان جستجوگر در عشق و آرزو هستم، زیرا اراده و هدف من فراتر از زیباییهای دنیا و تابشهای ماه و خورشید است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به وسیلهی خنجر بهرام به خواستههای خود برسم؛ اکنون دیگر چه نیازی به ساز ناهید دارم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.