گنجور

 
میرزا آقاخان کرمانی

قباد آمد و تاج بر سر نهاد

همه روی گیتی ازو گشت شاد

چنو نامداری نبود ازکیان

به آوردگه بود شیر ژیان

به فرهنگ و دانش سرآمد بدی

به هر کار مغرور بر خود شدی

به هر نوظهوری نظر داشتی

به هر تازه چرخی گذر داشتی

زقوم فتالیت بگرفت باج

ازو یافت آیین مزدک رواج

همی خواست دین نو آرد پدید

سراسر بریدند از وی امید

بزرگان و آزادگان را براند

مغان را به نیکی بر خود نخواند

یکی رستخیزی نمودند سخت

فرود آوریدند او را زتخت

به جایی نهادند او را مقام

که زندان فراموشیش بود نام

از آن دز اگرنام بردی کسی

دگر زین جهان برنخوردی بسی