ندیدی تو این خامه ی تیز من؟
نیندیشی از کلک خونریز من؟
که من از سنان قلم روز کین
بدوزم بلند آسمان بر زمین
هم از نیروی کلک آتش فشان
شرار افکنم در دل بد نشان
مرا خامه ای هست خارا شکاف
که نوکش شکافد دل کوه قاف
همان از سخن های با آب و تاب
زبانم بسوزد دل آفتاب
مرا هست کلک سیاسی صریر
که آوای او بگذرد از اثیر
چو آرم سوی خامه ی تیز دست
به البرز کوه اندر آرم شکست
مرا هست آثار آفاق شوب
مرا هست بازوی نامردکوب
چو من نیزه ی خامه سازم شلال
بلرزانم آن دستگاه جلال
فرازم اگر اژدهای بیان
چو موسی کنم غرقه فرعونیان
مرا هست طبعی چو چرخ بلند
فشاند فروغ و رساند گزند
من آنم که هنگام نطق و خطاب
«کنم کوه آهن چو دریای آب»
بیفروزم از خامه یک لکتریک
که در جان شه افکند تاک و تیک
یکی شعله از کلک افروختم
تن ناصرالدوله را سوختم
من از اژدهای قلم آن کنم
که بر تو دل چرخ بریان کنم
منم کوه آتش فشان سخن
به من تازه شد داستان کهن
شهابی فشانم اگر از بنان
بسوزم همه جان اهریمنان
من این شاعران را نگیرم به چیز
نیرزد به من شعرشان یک پشیز
که تاب و توان از سخن برده اند
یکی سفره ی چرب گسترده اند
گر این چاپلوسان نبودی به دهر
نمی گشت شیرین به کام تو زهر
تو کلک سیاسی کجا دیده ای؟
که بانگ چنان خامه نشنیده ای
به بینی کنون کلک بیسمارکی
همان دبسکور و کلی آرکی
مرا از شمار دگر کس مگیر
تو سیمرغ را هم چو کرکس مگیر
ابا چرب گویان نباشم به هم
که من کوه آهن بسوزم به دم
نترسم من از بانگ باد و بروت
زجا برکنم ریشه ی دیسپوت
چو بر باره ی نثر گردم سوار
برآرم من از جان دشمن دمار
وگر رزم پیلان برآرم بسیج
الاغ الملک را نگیرم هیچ
فروغ بیانم فروزد جهان
صریر بنانم بسوزد نهان
بباشد سخنهای من رعد و برق
که سیل دمان آورم سوی شرق
مبادا که آذرگشسب دلم
دمد از دم اژدهای قلم
سراسر جهان را بهم بر زند
همه بیخ نامردمان بر کند
«ازین گفتم این شعرهای بلند
که تا شاه گیرد ازین نامه پند»
دگر مردمان را نیازارد او
هم آیین شاهی نگهدارد او
کسی را که باشد فداکار دین
نیازارد از خویشتن این چنین
نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ
که باشد سخن گفتن راست تلخ
هر آن کس که آهوی شاهان بگفت
همه راستی ها گشاد از نهفت
همیدون به جانست او را خطر
مگر شاه باشد بسی دادگر
من از بهر ترویج آیین خود
فدا کرده ام جان شیرین خود
از آن روی دادم سر خود به باد
که تا خود نباشم به بیگانه شاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به قدرت و تاثیر قلم و کلام خود اشاره میکند. او خود را صاحب روحی آتشین و توانمند میداند که میتواند با نوشتن، دلها را آتش بزند و بر بام آسمان دست یابد. او از اینکه سخنانش همچون سلاحی قوی در برابر ناپسندیها و ظلمها عمل میکند، به خود میبالد و میگوید که برای دفاع از اصول خود و برای ترویج دین و آیین صحیح، جان خود را فدای این امر میکند. شاعر تأکید میکند که او به هیچ وجه از انتقاد نمیترسد و سخنانی که میگوید، همواره راست و درست هستند و هدفش اصلاح و راهنمایی است. در نهایت، او آرزو دارد که شاهان از سخنان او پند بگیرند و از ظلم و ستم دوری کنند تا دینی راستین و پایدار برقرار شود.
هوش مصنوعی: آیا به خط تند و تیز من توجه نکردی؟ آیا ندانستی که قلم من چقدر قوی و تأثیرگذار است؟
هوش مصنوعی: من با نیروی خود، قلم را مانند سنان (سلاح) در روز رویارویی برمیدارم و با آن، آسمان را به زمین میدوزم.
هوش مصنوعی: من از نیروی قلم خود، آتشفشانی از شور و هیجان را در دل کسانی که نیت ناپسند دارند، ایجاد میکنم.
هوش مصنوعی: من قلمی دارم که نازک و تیز است و با نوکش میتواند دل کوه قاف را بشکافد.
هوش مصنوعی: از حرفهای زیبا و تاثیرگذار من دل خورشید هم به تپش درمیآید.
هوش مصنوعی: من دارای قلمی هستم که توانایی سیاسی دارد و صدایش از تمام موانع عبور میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم تیز را به دست بگیرم و به سمت کوه البرز بروم، آنجا دچار شکست و ناکامی میشوم.
هوش مصنوعی: من نشانههایی از زیباییهای جهان در وجودم دارم و همواره بر این باورم که میتوانم با قدرت و ارادهام بر دشواریها غلبه کنم.
هوش مصنوعی: اگر من نیزهای از نیروی قلم بسازم و آن را به لرزه درآورم، چنین میشود که آن زیبایی و شکوه را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر قادر باشم مانند موسی، با کلامم اژدهایی بسازم، فرعونیان را غرق کنم.
هوش مصنوعی: من طبعی دارم که مانند یک چرخ بلند، نورافشانی میکند و آسیبها را به من میرساند.
هوش مصنوعی: من شخصی هستم که در هنگام صحبت و بیان حرفهایم، مانند دریای آب، کوه آهن را نرم و قابل تغییر میکنم.
هوش مصنوعی: من از لایهای از نور و شوق میسوزم که در دل هر پادشاهی احساسات و انرژی خاصی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: من شعلهای را برافروختم و بدن ناصرالدوله را سوزاندم.
هوش مصنوعی: من از نیروی نوشتارم آنقدر قدرتمند هستم که میتوانم احساسات و عشق خود را به گونهای به تصویر بکشم که دل تو را به تپش وا دارد.
هوش مصنوعی: من به مانند کوه آتشفشان هستم که سخنهای جدید از درونم فوران میکند و داستانهای قدیمی برایم تازگی یافتهاند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از دستم شهابی برافشانم و بسوزانم خودم را، همه آتشیندلها را خواهم سوزاند.
هوش مصنوعی: من به شاعران ارزشی نمیدهم، شعرهای آنها برای من به اندازه یک پول ناچیز هم اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: سخنانی که به عمیقترین احساسات و افکار میپردازند، قدرتی دارند که انسان را از حال طبیعیاش خارج میکنند. در این شرایط، محیطی راحت و خوشایند فراهم شده است که میتواند افراد را جذب و سرگرم کند.
هوش مصنوعی: اگر این افراد تملقگو و چاپلوس در دنیا وجود نداشتند، کام تو هرگز به کام شیرین نمیرسید و تلخیها نیز برطرف نمیشد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی نمونهای از نیرنگهای سیاسی ببینی که صدایی از قلمی به این اندازه ناآشنا شنیده شده باشد؟
هوش مصنوعی: اکنون به بینی رنگین کمان، که همانند دبیسکوری زیبا و دلربا میباشد.
هوش مصنوعی: مرا با دیگران مقایسه نکن، تو مرغی بزرگ و با شکوهن که نباید به بیاهمیتها شبیهاش کنی.
هوش مصنوعی: من هرگز با افراد دروغگو و فریبکار رابطهای ندارم، زیرا من مانند یک کوه از آهن هستم که میتوانم با نیروی خود بر مشکلات غلبه کنم.
هوش مصنوعی: هرگز از صدای باد و طوفان نمیترسم، چرا که میتوانم ریشههای ظلم و ستم را از جای خود بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: وقتی بر مرکب نثر سوار شوم، از جان دشمن خال میزنم و او را نابود میکنم.
هوش مصنوعی: اگر در جنگ فیلها به پا خیزم، هیچگاه به دنبال جمعآوری لشکر زشتعکس و بیارزش نخواهم رفت.
هوش مصنوعی: نور کلام من جهان را روشن میکند و صدای قلم من به آرامی در دلها آتش میافروزد.
هوش مصنوعی: سخنان من همانند رعد و برق خواهد بود و با شدت و قدرت، حوادث را به سمت شرق میآورم.
هوش مصنوعی: نگرانم که آتش قدرت و خشم درونم با نفس وحشی کلمات بیدار شود.
هوش مصنوعی: تمامی جهان را به هم میریزد و بیخود نامردمان را از ریشه بر میکند.
هوش مصنوعی: من از این گفتهها، این اشعار طولانی را میگویم که ممکن است پند و اندرزهایی را به پادشاه انتقال دهد.
هوش مصنوعی: دیگران را آزار ندهد و مانند یک پادشاه رفتار کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که فدای دینش باشد، نمیتواند از خودش به این شکل آسیب بزند.
هوش مصنوعی: ببین چه میگوید سخنگوی بلخ، چون گفتههای او ممکن است درست باشد، اما تلخ و ناگوار.
هوش مصنوعی: هر کسی که از زیبایی و شگفتیهای پادشاهان سخن بگوید، تمام رازها و حقایق پنهان را برملا میکند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در جان او خطری باشد، مگر اینکه پادشاهی وجود داشته باشد که بسیار دادگر و عادل باشد؟
هوش مصنوعی: من برای گسترش باورها و اصول خود، جان عزیزم را فدای این راه کردهام.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، خود را تسلیم سرنوشت کردهام، چون میدانم تا زمانی که موجودیت خویش را نداشته باشم، میتوانم از شادیِ دیگران برخوردار شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افرسیاب
همین شعر » بیت ۱۲
من آنم که هنگام نطق و خطاب
«کنم کوه آهن چو دریای آب»
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.