گنجور

 
ادیب الممالک

بحر رحمت آسمان مکرمت شه کامران

خسروی کز برق شمشیرش دل شیر آب شد

آب و نانی داد سگان ری از فضل خویش

تا گرسنه سیر و تشنه از کفش سیراب شد

اب او بی آبرویان را همی افزود آب

زان که دخلش سر به سر در کیسه میراب شد

وجه نانی هم بداعی دادکان را ناظرش

خورد و چون قورباغه از تنبوشه در زیر آب شد

 
sunny dark_mode