دریغ آن ناصرالدین شاه و استبداد دورانش
عزیز حضرت سلطان امین بزم خاقانش
ز فراشان قرمزپوش و دژخیمان بدهیبت
چماق شاطر و چوب قرقچی در بیابانش
گهی در دشت دوشان تپه گه در مشکوی مشکین
شکار آهو و صید گوزن و ناز جیرانش
شدن نخجیر را پویان به دام عنبرین مویان
غزال چشم مهرویان پلنگ و ساری اصلانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دوران سلطنت ناصرالدین شاه و استبداد آن زمان میپردازد. شاعر به وضعیت و زندگی شاه، همراهانش و طرز زندگی اشرافی او اشاره میکند؛ از فراشان و دژخیمان گرفته تا شکار و تفریحاتی که در دشتهای مختلف دارد. او با لحنی انتقادی از تجملگرایی و تباهیهای آن دوره سخن میگوید و به ناز و زیباییهای شکار و زندگی شاهانه ناصرالدین شاه اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آه از دوران ناصرالدین شاه و حکومت استبدادیاش که باعث شد تا سلطان محبوب و مورد احترامش، در محفل خاقان، به فراموشی سپرده شود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که با لباسهای قرمز و نقشی خشن، به گشتزنی و نگهداری در بیابان مشغول هستند. آنها با چماق و چوبهایی که در دست دارند، نقش حاکمیتی را ایفا کرده و به نوعی بر محوطهای که در آن قرار دارند، تسلط دارند.
هوش مصنوعی: گاهی در دشت دوشان، تپهها را میبینم و گاهی در مناطق زیبا و خوشبو، به شکار آهو و گوزن میروم و از زیبایی جیران لذت میبرم.
هوش مصنوعی: بسیاری از شکارچیان در جستجوی دامهایی برای شکار غزالهای زیبای چشمنواز و پلنگها هستند که زیبایی و نرمی خاصی دارند. این شکارچیان به دنبال موهای نرم و معطر غزال هستند که مانند عنبر میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.