لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ادیب الممالک

ای دل چو ز تن کاهی و در جان بفزائی

در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

وربسته زنجیر سر زلف بتانی

سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

تا چند گرفتاری در چاه زنخدان

جهدی کن کز چاه طبیعت بدر آئی

انجام کمال است چو وارسته زمالی

پاداش هوان است چو در قید هوائی

گر قدر رخ خویش هر آئینه بدانی

این روی چو آئینه به هر کس ننمائی

تو مخزن یاقوتی و تو معدن گوهر

انصاف نباشد که کنی کاه ربائی

تو صورت رحمانی در کسوت انسان

بردار نقاب خودی از روی جدائی

آنرا که نگنجد بجهان در دل تو جاست

تا چند پیچیده در این تنگ قبائی

می نوش و قدح گیر که در خلوت انسی

بنشین و سخنگوی که همصحبت مائی

اندر خفقان است دل بلبله باید

امروز بیائی و رگ از وی بگشائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

آرام و طرب رامده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

ناصرخسرو

ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟

ور باطنت از نور یقین هست منور

بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟

آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس

[...]

منوچهری

ای ترک من امروز نگویی به کجایی

تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی

آنکس که نباید بر ما زودتر آید

تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی

آن روز که من شیفته‌تر باشم برتو

[...]

مسعود سعد سلمان

تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی

رفت از دل من خسته همه کام روایی

هر روز مرا انده هجران چه نمایی

هر روز به من برغم عشقت چه فزایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی

از محنت تو نیست مرا روی رهایی

معذوری اگر یاد همی نایدت از ما

زیرا که نداری خبر از درد جدایی

در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه