سخت باشد خزان سرو و سمن
خاصه در چشم بلبلان چمن
ای دریغا که شام تیره ما
بغم و غصه بود آبستن
نوجوان میرزا حسین خان آنک
داشت خوی بدیع و خلق حسن
تنش آراسته بفضل و کمال
مغزش انباشته بدانش و فن
پدر پیر را ز داغش خاست
از جگر دود و از سرا شیون
در فراقش نظام سلطنه گشت
جفت انده اسیر بیت حزن
عیش را برگسست رشته انس
صبر را بر درید پیراهن
آنکه چشم وطن برویش بود
همچو چشم منیژه بر بیژن
وطن از ماتمش فشاند خون
بر رخ از دیده چون عقیق یمن
زین سبب گشت سال تاریخش
باز بروی گریست چشم وطن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غم و اندوهی که در فصل خزان بر دل بلبلان و دوستداران وطن وارد شده، اشاره میکند. او نگرانی و افسردگی ناشی از فقدان نوجوانی به نام میرزا حسین خان را توصیف میکند که دارای نیکویی و کمال بود. پدر او از داغ این جوان رنج میبرد و در فراقش ناله میکند. وطن نیز از این اندوه غمگین است و اشک میریزد، به گونهای که خون بر چهرهاش میریزد. در نتیجه، سالها به یاد او عزاداری میکند و چشمان وطن همچون گلوگاه اندوه، بر فقدان او میگرید.
هوش مصنوعی: پاییز برای درختان سرو و سمن بسیار دشوار است، به ویژه در نظر بلبلان چمن.
هوش مصنوعی: متأسفانه، شب تاریک و غمانگیز ما پر از ناراحتی و دلخوری است و همچنان در دل خود امیدی برای آینده ندارد.
هوش مصنوعی: نوجوانی به نام میرزا حسین خان بود که زیبایی و ویژگیهای منحصر به فردی داشت.
هوش مصنوعی: تن او با زیبایی و فضیلت آراسته شده و ذهنش پر از علم و مهارت است.
هوش مصنوعی: پدر سالخورده به خاطر غم خود از دلش آتش و از خانهاش فریاد و ناله بلند شد.
هوش مصنوعی: از دوری او، حال حکومت به جایی رسید که تنها شر و اندوه را به همراه دارد و تمام زندگی تبدیل به یک زندان حزنآور شده است.
هوش مصنوعی: زندگی شادابی خود را از دست داده و روابط دوستانه گسسته شده است و صبر من نیز به شدت آزرده شده و بر در دردمندی پاره شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به وطنش مانند منیژه به بیژن نگاه میکند، به او عشق و محبت میورزد.
هوش مصنوعی: وطن به خاطر غم و اندوهش، اشکی مانند خون بر چهرهاش میریزد، که شبیه به سنگ عقیق یمن است.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، سال تاریخش دوباره آغاز شد و وطن با اشک به حالش گریست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
زرد کردی رخم به انده و غم
لعل کردی دهان تنبول تن
در دندانت تا عقیق شدست
لعل گشته ست جزع دیده من
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.