گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

شد دیده به عشق رهنمون دل من

تا کرد پر از غصه درون دل من

زنهار اگر دلم بماند روزی

از دیده طلب کنید خون دل من

سنایی

گر کرده بدی تو آزمون دل من

دل بسته نداری تو بدون دل من

گر آگاهی از اندرون دل من

زینگونه نکوشی تو به خون دل من

اوحدالدین کرمانی

ای عشق تو مایهٔ جنون دل من

حسن رخ تو ریخته خون دل من

من دانم و دل که در وصالت چونم

کس را چه خبر زاندرون دل من

کمال‌الدین اسماعیل

شد دیده بعشق رهنمون دل من

تا کرد پر از غصه درون دل من

زنهار اگر دلم نماند روزی

از دیده طلب کنید خون دل من

عراقی

ای یاد تو آفت سکون دل من

هجر و غم تو ریخته خون دل من

من دانم و دل که در فراقت چونم

کس را چه خبر ز اندرون دل من؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه