گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال

از رخ گل و از لب مل و از روی جمال

سه چیز ببرد از سه چیزم همه سال

از دل غم و از رخ نم و از دیده خیال

ابوسعید ابوالخیر

ای چارده ساله مه که در حسن و جمال

همچون مه چارده رسیدی به کمال

یا رب نرسد به حسنت آسیب زوال

در چارده سالگی بمانی صد سال

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
خواجه عبدالله انصاری

در هجر همی بسازم از شرم خیال

در وصل همی بسوزم از بیم زوال

پروانه شمع را همین باشد حال

در هجر نسوزد و بسوزد ز وصال

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
ازرقی هروی

از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال

لرزان کند اجزای زمین از زلزال

وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال

الماس رود بجای خون از قیفال

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

نسگالیده وصال آن مه نیک سگال

افکنده بند با طرب و حسن و جمال؟

هر چند وصال خوش بود در همه حال

خوشتر نبود ز ناسگالیده وصال

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه