گنجور

 
ابوسعید ابوالخیر

آتش نمرود هرگز پور آزر را نسوخت

پور آزر پیش ازین آتش چو خاکستر شده‌است

تا بدین آتش نسوزی تو یقین صافی نه‌ای

خواه گو دیوانه خوانی خواه گویی بیهده‌است

ای دریغا جان قدسی کز همه پوشیده‌است

بس که دیده‌ست روی او یا نام او بشنیده‌است

هر که بیند در زمان آن حسن او کافر شود

ای دریغا کین شریعت کفر ما ببریده‌است

کون و کان بر هم زن و از خود برون شو یک رهی

کین چنین جان را خدا از دو جهان بگزیده‌است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکده‌است

فرقت نامهربانی آتشم در جان زده‌است

هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را

بر فراق من بگرید گوید این مسکین شده‌است

ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه