|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اشاره به حضور گرم و صمیمی میردمرد (شخصیتی مهم) در خانههای مردم میپردازد و این موضوع را با اهمیت وجود او در خانه خود مقایسه میکند. شاعر بیان میکند که اگر در خانه خود هم گرما و صمیمیت وجود داشته باشد، باز هم اهمیتی ندارد چرا که آرزویی جز گرمی و محبت از او ندارد. در نهایت، شاعر میگوید که مانند آفتاب، وجود او باید درریزد و گرما و روشناییاش بیشتر از هر جایی در خانهاش احساس شود.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که اگرچه در خانه دیگران ممکن است جوی گرم و صمیمی وجود داشته باشد، اما خود فرد در خانهاش از آرامش و لذتی برخوردار است که متفاوت و خاص است.
هوش مصنوعی: اگر در خانهات هم گرما داشته باشی، برای ما مهم نیست، چون جز خواستن گرمی دیگر از تو نداریم.
هوش مصنوعی: برای اینکه بخواهی در زندگیات مانند یک آفتاب درخشان باشی، باید نور و گرمای وجودت را به دیگران برسانی. اگر فقط در خانه یا محیط کوچک خودت بمانی و نوری منتشر نکنی، مانند آفتابی خواهی بود که تنها در گوشهای میدرخشد و تأثیرش کمتر خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر
رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر
بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی
نیست آسان بی تو جان را عزم مأوای دگر
کرد ناگه همتش آهنگ ماوای دگر
در جهان چتر همایون کند و زد جای دگر
ای ز رویت هر نظر محو تماشای دگر
در دل هر ذره ای خورشید سیمای دگر
چون رود بیرون ز باغ آن یوسف گل پیرهن
می شود هر شاخ گل دست زلیخای دگر
بستهای پای من و گویی: برو جای دگر
رفتمی جای دگر، گر بودمی پای دگر
ریختی خونم تماشا را و روز بازخواست
این تماشا را بود از پی، تماشای دگر
سایه ی خود وامگیر ای سرو قد از من، مباد
[...]
ای ترا بر طور دل هر دم تجلای دگر
طالبِ دیدار تو هر گوشه موسای دگر
یک دو حرفی خواندهام در پیش استاد ازل
تاابد بر دل رسد هر لحظه معنای دگر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.