گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

آن لاله نگر چو ساغری آمده خرد

یک نیمه از آن صافی و یک نیمش درد

وان شبنم بین نشسته بر عارض گل

گویی که پیاله حل شد و می بفسرد

 
sunny dark_mode