گنجور

 
مسعود سعد سلمان

گر باد هوای کوی سرایت سپرد

می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد

اندیشه نخواهم که به تو برگذرد

رشک آیدم از دیده که در تو نگرد

 
sunny dark_mode