از مسجد و میخانه وز کعبه و بتخانه
مقصود خدا عشق است، باقی همه افسانه
بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من:
«قد اشرقت الدنیا من نور حمیانه»
هر کس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد
تو عاشق حسن خود، من بیدل و دیوانه
ای قبلهٔ جان من وی جان و جهان من
دیدار تو میبینم در کعبه و بتخانه
دلدار مرا گوید: خود را و مرا وادان
من نور و تو تاریکی، من شمع و تو پروانه
گر نور یقین با تو همراه شود بینی
آن خواجه «نمیمیره» وین بنده «نمیمانه»
قاسم تو قصور خود وِ احسان خداوندی
میبینی و «میبینه» میدانی و «میدانه»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من بیخود و تو بیخود ما را که بَرد خانه؟
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
[...]
ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری
پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه
ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا
[...]
صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه
رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه
هر صورت آبادان کز باده شود ویران
معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه
سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی
[...]
پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه
بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه
شیخان مناجاتی رندان خراباتی
جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه
در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم
[...]
ای شعلهٔ حسنت را، جان ها شده پروانه
در حلقهٔ زلفت دل، مجنون و سیه خانه
شب تا به سحر ای شمع از شوق وصال تو
آغوش دلم باز است همچون پر پروانه
هرگاه به ما ساقی از غمزه اشارت کرد
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.