گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

نوشم قدح باده با نعره مستانه

شد جام میم قاتل جز این چه کند حاصل؟

چون یار قدح دارد با عشق دیوانه

واعظ بسر منبر گوید همه از کوثر

من مست و برد خوابم زین بلعجب افسانه

تو هم گل بستانی هم شمع شبستانی

هم روز منت بلبل هم شب شده پروانه

فانی سخنم بشنو جویای خرابی شو

در گنج نشد معمور کس ناشده ویرانه

 
sunny dark_mode