گنجور

 
بلند اقبال حافظ

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها بلند اقبال مصرع یا بیتی از حافظ را عیناً نقل قول کرده است:


  1. بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ :: حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

    بلند اقبال (بیت ۳۴): گفتمش گواز زبان درفشان او بگفت - «بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت»

    حافظ (بیت ۱): بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت - و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:نمی‌دانم چه شور است این ز عشق دوست در دل‌ها - که شیرین‌کام از او هستند مجنون‌ها و عاقل‌ها


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها - که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها


  2. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما - زر چه باشد به نثار قدم او سر ما


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱:ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما - بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما


  3. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:بی رخ وزلف تو روز ما سیه تر از شب است - یار ما وهمدم ما روز و شب درد وتب است


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است - یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟


  4. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:با طلعتت به گلشن وصحرا چه حاجت است - درخدمتت به سیر وتماشا چه حاجت است


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است - چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است


  5. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است - دلبر کسی بود که دل او را مسخر است


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟ - شمشادِ خانه‌پرورِ ما از که کمتر است؟


  6. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷:هرچه را می‌نگرم عکس رخ یار من است - هرکجا می‌گذرم قصه دلدار من است


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است - وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است


  7. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱:گفتمش از غم توجانم خست - گفت طرفی ز عشق رویم بست

    بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه:مرده ای را به راه می بردند - یادم آمد که مردنی هم هست


    حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:دور مجنون گذشت و نوبت ماست - هرکسی پنج روز نوبت اوست


  8. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:شدآن پری به جلوه و ناگاه روببست - دیوانه ام نمودوبه زنجیر موببست


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست - راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست


  9. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:دلبر ما نه همی طره پر خم با اوست - هر چه حسن است در آفاق مسلم با اوست


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست - چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست


  10. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:از بی وفایی یار دارم بسی شکایت - کومحرمی که گویم در پیش او حکایت


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت - گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت


  11. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:تو شاه حسنی وداری ز مشک بر سر تاج - بگیر ازهمه دلبران عالم باج


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج - سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج


  12. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:دمیدگل به چمن ساقیا بیاور راح - صلاح من بود این تا تو را بود چه صلاح


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح - صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۳:ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح - که ماه اَمن و اَمان است و سال صلح و صلاح


  13. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:دل من نه عزم باغ و نه هوای راغ دارد - به خیال توهم از آن هم از این فراغ دارد


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد - که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد


  14. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:شیری است عشق کز بر او کس گذر نکرد - تا شیر دل نیامد وتا ترک سر نکرد


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد - صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد - یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد


  15. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹:زلف از آنرو به رخ یار مشوش باشد - که مشوش بود آنکس که درآتش باشد


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد - ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد


  16. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:قدم از ابرویت آخر چو کمان خواهدشد - در ازل هرچه مقدر شده آن خواهد شد


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:نفسِ بادِ صبا مُشک‌فشان خواهد شد - عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد


  17. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳:دلبران از هرطرف ره بر دل ودین بسته اند - عاشقان هم چشم از آن وهم از این بسته اند


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۰:صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند - گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند


  18. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:ساقیا خیز و ده از باده به من جامی چند - کن مرا هست و ز خود بی‌خبر ایامی چند


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند - که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد


  19. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:ساقیا کن کرم از باده به من جامی چند - تا به مستی گذردعمر من ایامی چند


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند - محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟


  20. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:با زلفت از بوهمسری چون مشک تاتاری کند - رخساره تاری زاین گنه در نافه اش تاری کند


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند - بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند


  21. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰:جلوه به پیش قامتت سرو چمن نمی کند - وزغم سروفاخته ناله چومن نمی کند


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمی‌کند؟ - همدمِ گل نمی‌شود یادِ سَمَن نمی‌کند


  22. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود - به گمانم رسد آن تنگ دهان خواهدبود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود - سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود

    حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود - سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود


  23. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود - حسن رخسار تو از بس شهره آفاق بود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود - مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود


  24. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:من پی دلبر واو را بر دل منزل بود - دل بیهوش مرا بین چه عجب غافل بود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود - دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود


  25. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰:گفتم که دلا دلبر ما از چه غمین بود - گفتا نه مگر با من غمدیده قرین بود


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۵:گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود - گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود


  26. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳:دلم از موی توآشفته چنان است که بود - عشق روی توهمان آفت جان است که بود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود - حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود


  27. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴:دوش از برما یار نهان گشت وبری بود - دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود - سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود


  28. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷:گهی که طره طرار او به تاب رود - ز دست من دل واز دل قرار و تاب رود


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد - ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد


  29. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:دل ازتو بر نگیرم تا جان ز تن برآید - دست از تو بر ندارم تا عمر من سر آید


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سرآید - گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید


  30. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰:هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر - جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر - بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر


  31. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز - به وصل خود در دولت به رویمن کن باز


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز - ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز

    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز - چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز

    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۳:صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز - کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز!


  32. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:دلا غلام در دوست باش و سلطان باش - هر آنچه حکم نماید مطیع فرمان باش


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش - حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش


  33. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴:سیاووش است گردیده زره پوش - ویا زلف است بردوش سیاووش


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش - بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش


  34. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:شنیده ام سخنی خوش که گفت باده فروش - ز دست دوست می ار چه به ماه روزه بنوش


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش - که دورِ شاه شجاع است، مِی دلیر بنوش


  35. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق - خدا به داد دل من دهد سزای فراق


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۴:مباد کس چو من خسته مبتلای فراق - که عمر من همه بگذشت در بلای فراق


  36. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:شب فراق تو بیرون نمی روم زخیال - خیال روی توام کرده است همچو هلال


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال - بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال


  37. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:یا مشو ازدردعشق ای دل علیل - یاکه در پیش طبیبی برد دخیل


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل - سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل

    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۶:رهروان را عشق بس باشد دلیل - آب چشم اندر رهش کردم سبیل


  38. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:داده شه فرمان که مستان را نمایند احترام - شد خبر گویا ز چشم مست آن ماه تمام


    حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت - بادت اندر شهریاری، برقرار و بر دوام

    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:عشقبازیّ و جوانیّ و شرابِ لَعلْ‌فام - مجلسِ اُنس و حریفِ همدم و شُربِ مدام


  39. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:همه از باده من از گردش چشمت مستم - حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم - لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان می‌بستم


  40. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳:دست درحلقه آن زلف پریشان کردم - هر چه دل بود در آنبی سروسامان کردم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم - تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم


  41. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:از چهر آتشین تو آتش به جان شدم - آتش کند چه سان به نیستان چنان شدم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم - هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم


  42. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:گر چون دهان دوست ز غم بی نشان شدم - در پیش تیر غمزه چشمش نشان شدم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:بُشری اِذِ السَّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم - لِلّهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم


  43. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم - که در بر سر و قدی لاله رخ نسرین بدن دارم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم - هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم


  44. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰:من از فراق توتاچندسوزم وسازم - بکن به وصل خود آخر دمی سرافرازم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم - به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم


  45. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱:خرم آندم که از این بزم جهان برخیزم - همه جانان شوم و از سر جان برخیزم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم - طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم


  46. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:ز آب چشم از بسکه روز و شب زمین را تر کنم - مشت خاکی دست ندهد کز غمت بر سر کنم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم - محتسب داند که من این کارها کمتر کنم


  47. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹:تا که خود را ز بر دوست جدا می‌بینم - مبتلای غم و در بند بلا می‌بینم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:در خراباتِ مُغان نورِ خدا می‌بینم - این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم


  48. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم - خیال عشق رویت کرده از بس عاقبت بینم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم - بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم

    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:گَرَم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم - ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش گل چینم


  49. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷:ما عاشقان مست دل از دست داده ایم - از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:ما بی غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم - هم‌رازِ عشق و هم‌نفسِ جامِ باده‌ایم


  50. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲:یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان - آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان - وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان


  51. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵:چه بد آغاز وسرانجام چه خواهدبودن - ثمر صبح اثر شام چه خواهد بودن


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ - تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن


  52. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹:چشمه حیوان من شد لب جانان من - شد لب جانان من چشمه حیوان من


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۷:دلبر و جانان من برد دل و جان من - برد دل و جان من دلبر و جانان من


  53. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵:چشمم فتد در آینه گر برجمال تو - شاید که درزمانه ببینم مثال تو


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:ای آفتاب آینه دار جمال تو - مشک سیاه مجمره گردان خال تو


  54. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰:مرا ترکی است غارتگر سنان‌مژگان کمان‌ابرو - که غارت کرده دل‌ها را از آن مژگان وز آن ابرو


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:مرا چشمی‌ست خون‌افشان ز دست آن کمان‌ابرو - جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو


  55. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸:بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده - ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:در سرای مغان رفته بود و آب زده - نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده


  56. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶:گر طالعم کند به وصالت حمایتی - نبود دگر ز طالع خویشم شکایتی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:ای قصه بهشت ز کویت حکایتی - شرح جمال حور ز رویت روایتی


  57. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴:زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی - کشدمانند نی افغان به آهنگی زهر بندی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی - خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی


  58. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷:فغان که یار ندارد به ما سر یاری - مگر کندمددی فضل حضرت باری


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری - خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری


  59. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳:دلا منال گراز یار خویشتن دوری - که اختیار به دست تونیست مجبوری

    بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴:مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری - بیا که راحت روحی ومایه سوری


    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۶:بیار باده و بازم رهان ز مخموری - که هم به باده توان کرد دفع رنجوری


  60. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰:چون شانه را به طره طرار می کشی - خط خطا به صفحه تاتار می کشی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی - خط بر صحیفهٔ گل و گلزار می‌کشی


  61. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸:نه همچوعارض تو به گلشن بود گلی - نه همچوطره تو به باغ است سنبلی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵:رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی - آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی


  62. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:چون پریشانی به زلف یار دارد عالمی - در پریشانی دل ما زآن نمی آرد غمی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی - دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی


  63. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵:نمی شنیدم اگرگاهی از لبت سخنی - نبودهیچ گمانم که باشدت دهنی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:دو یار زیرک و از باده کهن دو منی - فراغتی و کتابی و گوشه چمنی


  64. بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷:چشمت خدای داده که صاحب نظر شوی - هم گوش و هوش تا که ز عالم خبر شوی

    بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸:ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی - یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی - تا راهرو نباشی کی راهبر شوی


  65. بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲:سلطان چرخ دوش چوشد سوی خاورا - روی سپهر شد ز ثریا مجدرا

    بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه:انبار دار صاحب دیوان کشیده تیغ - خون ریزد از خلایق وباکش نه از خدا


    حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:چشم و چراغ جمع رسل هادی سبل - سلطان چار بالش ایوان اصفیا


  66. بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳:دوش طبع من ملال از بس ز هجر یار داشت - با دل من تاسحرگه گفتگو بسیار داشت


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت - و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت


  67. بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه:ببین که معتمدالدوله میرود از فارس - به فارس صاحب دیوان به جای او آید


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شاید - که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمی‌آید


  68. بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه:سیم خالص عیار هم گاهی - می نهندش به امتحان در قال


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:خوش خبر باشی ای نسیمِ شِمال - که به ما می‌رسد زمانِ وصال


  69. بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم:بر ذوالجناح شد چو شه بی‌سپه سوار - گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار


    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار - ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار



sunny dark_mode