هرکه ما را خراب میداند
نه خطا بر صواب میداند
عارفان سرخوش از خم توحید
گرچه شیخ از شراب میداند
هرکه دیده است موج لجه عشق
بحر قلزم حباب میداند
هرکه بوسیده است آن لب نوش
آب حیوان سراب میداند
چشم تو بیحساب خونریز است
ترک کی خود حساب میداند
ماهی دور مانده از دریا
حالت اضطراب میداند
گل خبر دارد از لطافت دوست
بوی او را گلاب میداند
خون ما بسته بر سرانگشتان
ناخن خود خضاب میداند
تیغ او باخبر ز سوز دل است
حال مستسقی آب میداند
یار محجوب نیست آشفته
هستی خود حجاب میداند
زان مژه بازپرس حال دلم
سیخ حال کباب میداند
کعبه خویش را محب علی
درگه بوتراب میداند
هرکه نقش تو بست عالم را
همه نقش بر آب میداند
میکند حل مشکلات علی
کیمیاگر عقاب میداند