آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

شیوه لاله رخان گر همه جور است و جفاست

شکوه در مرحله عشق زمعشوق خطاست

همگی عین صوابست خطای معشوق

میشمارند وفا گرچه همه جور و جفاست

به طبیبان چه حوالت کنیم چاره حبیب

درد عشق است و مریضان تو را وصل شفاست

بنوائی بنوازم زکرم مطرب عشق

که دل غمزده عاشق بی برگ و نواست

خواست کابین تو دل مادر ایام بگفت

صبر و دین عقل و خرد مهر تو را شیر بهاست

غلط ار رفت زتو شکوه ببخشای بمن

بخطاکار کرم کردن و اغماض کجاست

همه گلهای چمن خار بود در چشمم

تا گلم را زستم خار جگردوز بپاست

زگزند نظر خلق تو را تا چه رسید

که نظر بستی و ما را همگی جا به فناست

همه بیماری چشمان تو بر جان بخرم

که بلا هر چه بعشاق ببارند رواست

از شفاخانه توحید دوایت جستم

همه آمین ملایک پی امضای دعاست

ایشه ملک ازل ساقی میخانه علی

جرم آشفته ببخشای که درویش سراست