آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

هر که را حرفتی و عشق بود پیشه ما

شیر را خانه به نی برق بود بیشه ما

از پس مرگ زند شاخه ام از میکده سر

کاندرین باغ بجا ماده بسی ریشه ما

غیر عکس تو نیفتاد در آیینه دل

جز خیال تو نگنجد در اندیشه ما

ما بسر تیشه زدیم ای دل و فرهاد بسر

هست خونریزتر از تیشه او تیشه ما

مشکن ساغر آشفته تو زاهد بگذر

عکس ساقیست که رنگین شد ازو شیشه ما