مرا ای مه اگر دیوانه گفتی
نمیرنجم ز تو یارانه گفتی
به زلف و عارضش گفتی غم خویش
شبی بود و چراغ افسانه گفتی
غمش گفتی درون سینهٔ ماست
نشان گنج در ویرانه گفتی
ز ریش دل حکایت کردی ای اشک
خبرها از میان خانه گفتی
گدایِ کوی ما گفتی خیالی ست
تعالی الله که درویشانه گفتی