ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفتیم
ترک همه گفتیم و تو را پیش گرفتیم
از غمزه کمان گوشهٔ ابروی تو ما را
هر تیر که زد بر جگر ریش گرفتیم
کردیم ز تیر تو حذر به که نگیری
بر کردهٔ ما عیب که بر خویش گرفتیم
دل عاقبت از شوق کمانخانهٔ ابرو
قربان شد و ما نیز همین کیش گرفتیم
آزاده ز شاهیّ دو کونیم خیالی
ز آن روز که خود را چو تو درویش گرفتیم