خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

ما دل به تو دادیم و کمِ خویش گرفتیم

ترک همه گفتیم و تو را پیش گرفتیم

از غمزه کمان گوشهٔ ابروی تو ما را

هر تیر که زد بر جگر ریش گرفتیم

کردیم ز تیر تو حذر به که نگیری

بر کردهٔ ما عیب که بر خویش گرفتیم

دل عاقبت از شوق کمانخانهٔ ابرو

قربان شد و ما نیز همین کیش گرفتیم

آزاده ز شاهیّ دو کونیم خیالی

ز آن روز که خود را چو تو درویش گرفتیم