تا ز سودا زدگان عشق خریداری یافت
نقد جان صرف شد و حسن تو بازاری یافت
دل آشفته به چندین صفت قلبیِ خویش
طرّهٔ زلف تو را هندوی طرّاری یافت
زنگ بردار ز دل پاک و در آیینه ببین
کآخر از ساده دلی دولت دیداری یافت
عاقبت در طلبت صحبت یاری به هوس
سر نهادیم در این راه و نشد یاری یافت
سر کشید از مدد باد صبا سرو و بگفت
که سرافراز شود هرکه هواداری یافت
گرمی نظم خیالی ز قبول نظر است
ز آن به اندک هنری شهرت بسیاری یافت