خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

چون نی اگر چه عمری خوش می نواخت ما را

دیگر نمی شناسد آن ناشناخت ما را

صرّاف عشق در ما قلبی اگر نمی دید

در بوتهٔ جدایی کی می گداخت ما را

ای دل مساز ما را بی او به صبر راضی

زیرا که این مفرّح هرگز نساخت ما را

دل در طریق وحدت از نیستی نزد دم

در راه عشقبازان تا در نباخت ما را

با سوز او خیالی چون عود ساز و خوش باش

کآخر چو چنگ روزی خواهد نواخت ما را