اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸۳

دل گرچه نه پیداست نهانش نه تویی

گیرم که دل من است جانش نه تویی

آتش چه زنی در وی، پرخون چه کنی

کآخر شب و روز در میانش نه تویی؟