اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۱۵

هر کاو زخری سبزک آید خورشش

بر مرگ مفاجا بود آخر کنشش

آن کس که همی می هلد و سبزه خورد

بر گردن من خون چنان کس بکشش