بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰

می خواه اضطراب برای چه می کنی

جامی بکش حجاب برای چه می کنی

اکنون که من خرابتر از دیگران شدم

پرهیز از شراب برای چه می کنی

دانسته ام که شب همه شب چیست در سرت

وان گشت ماهتاب برای چه می کنی

جایی دگر نماند که سوزد ز دیدنت

رخساره در نقاب برای چه می کنی

ما بسته ایم لب ز حدیث کنار و بوس

بر ما دگر عتاب برای چه می کنی

بازم بگفت تلخ چرا می زنی نمک

در آتشم کباب برای چه می کنی

باری بگو که چیست فغانی مراد تو

خود را چنین خراب برای چه می کنی