بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه می‌رفتی

چه سان غافل به گفتار رقیب از راه می‌رفتی

عنان کج کرده و خود را به مستی داده یکباره

ز اندوه نهان هرکسی آگاه می‌رفتی

۳

غرور حسن یا یاد کسی بودی عنان‌گیرت

خیالی داشتی باری نه بر دلخواه می‌رفتی

برآمد گرد از جانم از آن جولان مستانه

چو برمی‌تافتی گاهی عنان و گاه می‌رفتی

چه سود از دیدهٔ گریان فغانی چو نشد آن یوسف

چرا اول به افسون کسان از راه می‌رفتی