بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵

امیدم این نبود کزین در خجل روم

با داغ دل در آیم و با درد دل روم

عشقم سبک عیار بر آورد پیش دوست

دیگر در آتش که من منفعل روم

بگذار تا بخاک درش میرم ای رفیق

من از کجا و باغ کجا، زیر گل روم

مستم چنانکه در دهن تیغ آبدار

با جان پر ارادت و خون بحل روم

عاشق نیم فغانی اگر بهر روی خوب

تبریز دیده جانب چین و چگل روم