بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

از پی دل مرو و عاشق بی باک مباش

ما غم عشق تو داریم تو غمناک مباش

نیست چالاکتر از قد تو در گلشن حسن

از هوس مایل هر قامت چالاک مباش

ای تو خود مرهم ریش دل خونین جگران

در خیال دل ریش و جگر چاک مباش

خاک شد بر سر راه تو بسی جان عزیز

دامن افشان چو روی غافل ازین خاک مباش

ما چو آیینه دل از غیر تو پرداخته ایم

یکنفس غافل ازین آینه ی پاک مباش

باز از ادراک فغانی چو رود جانب عشق

ناصح او مشو و منکر ادراک مباش