دلم آه سحر چون با دعا دمساز گردانید
ز غربت آفتاب من عنان را باز گردانید
هوای دلکش صحرا و آب دیدهٔ عاشق
نهال نازکش خوشتر ز سرو ناز گردانید
کدام ابرو کمانت یار و همدم شد درین رفتن
که چشم عشوهسازت را شکارانداز گردانید
فدای بازی اسبت دل ممتاز درویشان
که بس شاهانهات از همرهان ممتاز گردانید
ربود از نرگست باد خزانی رنگ دلداری
غرورت غمزهٔ مستانه را غماز گردانید
هوای زلف مشکآمیز و چشم سرمهسای تو
چو تار عنکبوتم زار و بیآواز گردانید
مقدس آتشی کان از نهاد شمع سر برزد
ز روی تربیت پروانه را جانباز گردانید
صبا آورد گرد دامن پیراهن یوسف
در بیت الحزن را پردهٔ صد راز گردانید
همینت بس فغانی در بلاد پارسیگویان
که عشقت عندلیب گلشن شیراز گردانید