بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

هرگز به ازین پسر نبودست

نازکتر ازین بشر نبودست

از عمر چه کام دیده باشد

دستی که در آن کمر نبودست

بس وحشی و شرم روست پیداست

کز خانه رهش بدر نبودست

دانست غمم بیک اشارت

معشوق بدین نظر نبودست

چون ماند معلمش همانا

کز حسن ویش خبر نبودست

از دیدن عاشقان چه رنجد

گر خود سخنی دگر نبودست

در عشق شکرلبان فغانی

کس از تو خرابتر نبودست