عرضه مده به دور گل ساغر لالهگون مرا
کز می و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا
بود به بوی گلرخی میل دلم سوی چمن
خاصه که خود نسیم گل آمده رهنمون مرا
اهل صلاح را به کف ساغر شهد و شیر به
من که خراب و عاشقم باد حواله خون مرا
هر نفسم زنی به سر سنگ ملامت دگر
از همه ای پری مگر یافتهای زبون مرا
شد چو فغانیم بدن سوختهٔ پلاس غم
چرخ کبود گو مده اطلس نیلگون مرا