ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱

شعله ی شوق تو از پا ننشیند به عبث

هردمم غوطه دهد اشک به دریای دگر

هر زمان از طرفی جلوه کند زان هردم

همچو دیوانه فهم روی به صحرای دگر