مژده باد ای دل که باز آن شمع را پروانهام
کز نگاه آشنایش از خرد بیگانهام
من شرارم دوری آتش نمیسازد مرا
تا ز آتش دور گشتم با فنا همخانهام
بینصیبم از شراب وصل گویی چون حباب
سرنگون ایجاد شد روز ازل پیمانهام
هر نفس با مرگ امیدی به سر میآورم
نگذرد یک دم که شیون نیست در ویرانهام
آن ز هر شمعی در آتش این ز هر گل در خروش
ننگ عشاقند دائم بلبل و پروانهام