ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد

هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد

از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست

زان پیش که شمشیر زند بی خبرم کرد

از عکس رخت در نظرم اشک به خون شد

آسوده ز آمیزش لخت جگرم کرد

پروانه صفت سوختم و شمع ندیدم

خون در تن من شعلگی بال و پرم کرد

امروز جفای تو زاندازه برون ست

تأثیر دگر دشمن آه سحرم کرد