دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸

کاشکی اندر جهان شب نیستی

تا مرا هجران آن لب نیستی

زخم عقرب نیستی بر جان من

گر ورا زلف معقرب نیستی

ور نبودی کوکبش در زیر لب

مونسم تا روز کوکب نیستی

ور مرکب نیستی از نیکویی

جانم از عشقش مرکب نیستی

ور مرا بی‌یار باید زیستن

زندگانی کاش یارب نیستی