روی چون حاصل نکوکاران
زلف چون نامه گنهکاران
غمزه مانند آرزوی مضر
در کمینگاه طبع بیماران
خیره اندر کرشمه چشمش
ذوق مستان و هوش هشیاران
اندر آمد به مجلس و بنشست
چادرش بستدند از او یاران
زیر و بم را به غمزه گویا کرد
تا بگفتند راز میخواران